ارسال
شده توسط مجتبی سهرابی مقدم در 92/6/4 5:14 صبح
بر دل و جانم نشستی،در دلم هرچه که هستی
از تو میخواهد بگوید این دل از عهدی که بستی
از همه دنیا فراق و با تو دارد میل من
وین همه احساس هستی،سوی تو،چون سیل من
18/06/1388 مجتبی سهرابی مقدم